بچه تر که بودم ایام نوروز رو خیلی دوست داشتم به خاطر تعطیلاتش، عیدی گرفتنی هاش ، دید و بازدید هاش، شیرینی ها و آجیل هاش ، لباس نو و ذوقی که از بابت پوشیدن اونها می کردم . خلاصه اینکه عید نوروز خیلی خوش می گذشت ...

یادم میآد آخرین سال های بود که به من عیدی می دادند عید نوروز مقارن شده بود با دهه ی اول محرم، فضای عید نوروز اون سال ها یه شیرینی خاصی داشت. مردم خیلی خوب حرمت محرم رو نگه داشتن، و حضرت هم تفقدی شاهانه کرد، بنده نوازی کرد و از اون سال به بعد راه کربلا بر ایرانیان باز شد.

حالا سه سال است فصل بهار و عید نوروز که می شه دید وبازدیدهای من یه رنگ دیگه ای گرفته، خیلی با کلاس شدم! عید دیدنی جاهایی می رم که تو بچگی خوابش رو هم نمی دیدم. هرچی فکر می کنم نمی دونم دلیل این همه لطف و کرم رو پیدا کنم اما یه چیزی رو خوب می فهمم و اون این که، قدر دانم، قدر دان حضرت زهرا (س) که امسال بهار عنایتی کرد و امسال فاطمیه مدینه بودم. مدینه ای که خیلی سال ها حسرتش رو داشتم، خیلی آرزوش رو داشتم.

اما مدینه ، با مدینه ای که فکر می کردم و همیشه می خواستم به اونجا پر بکشم متفاوت بود. مدینه گلوی هر بچه شیعه ای رو با بی مهری تمام می فشرد. به نامهربانی غربت شیعه رو به روی زائران حضرت رسول و ائمه ی مدفون در بقیع می آورد.

مدینه زخم روی نمک می پاشه، نه تنها عقده ی دل وا نمیکنه بلکه درد وغم و غربت آدمی رو بیشتر می کنه. مدینه اصلا شبیه کربلا نیست!

مدینه خیلی جان سوزه،‌خیلی

مدینه رو باید دید تا فهمید بغض در گلو یعنی چی؟ بقیع رو بعد از نماز صبح با دلهره و نفرت از وهابی ها باید زیارت کرد تا نمک پاشیده شده روی زخم رو حس کرد

هوای مدینه خیلی بد نفس تنگی می آره.

یه توصیه ی جدی: مدینه واسه اونای که خیلی فاطمی اند خیلی ضرر داره، هواش اینقده سنگینه که حتما دل شکسته رو پرز می کنه