جوانان را دریابید!

راستش را بخواهید اولین بار نام مرحوم پاشایی را دو سه روز، قبل از فوتش شنیدم. هنگامی‌که بیشتر خبرگزاری‌ها اخبار مربوط به اوضاع وخیم جسمانی او را پوشش می‌دادند...

... عکس و تصاویر تشییع پیکر او مرا به حیرت انداخت. انتظار این‌همه هوادار برای شرکت در مراسم تدفین را نداشتم. خیابان‌های اطراف تالار وحدت و پل حافظ مملو از جمعیت بود. حضور این‌همه هوادار، ساعت‌ها ذهن را به خود مشغول کرد. سؤالی مدام در ذهنم ول می‌خورد: «این جوان که بود که این‌چنین در بین جمعیت بدرقه شد؟»

به نظرم همه‌ی خوبی‌های مرتضی هم نمی‌تواند دلیل آمدن این‌همه جمعیت باشد. یا لااقل به گواه شرایط مشابه پیش‌آمده برای آدم‌های خوب دیگر، من نتوانستم این دلیل را قبول کنم. - ان شاالله خداوند رحمان این فرزند ملت را غریق رحمت بی‌کرانش نماید-

اما این پدیده، انگیزه‌ای شد تا به یاد دوران دانشگاه و فعالیت‌های دانشجویی، تحلیلی جامعه‌شناختی پیرامون این موضوع ارائه کنم:

جوانان امروز این دیار، بیش از هر زمان دیگری تشنه‌ی الگو هستند. فضای امروز جامعه‌ی ایرانی از یک رکود فرهنگی رنج می‌برد. جوانان با عطش فراوان به دنبال یافتن شخصیت‌ها یا افرادی هستند که با او «ما» شوند. جامعه‌ی امروز ما، بنا بر دلایلی (!) الگوهای مذهبی و علمی را پس می‌زند. اهمال مسئولین فرهنگی و سیاسی‌کاری آن‌ها با جوانان، کار را به آنجا رسانده که جوانان به دنبال هویت‌های نوظهور متمایل شده‌اند. جوانان به اقتضای جوانی و همچنین کاستی‌های که در کشورمان وجود دارد، هویتی اعتراضی به خود گرفته‌اند. برخی از جوانان این دیار انتقاداتی بر عملکرد و سیاست‌های این دولت و دولت‌های پیشین دارند.آن‌ها می‌خواهند صدایشان به گوش شنوای برسد. این جوانان نه ساختارشکن هستند و نه حوصله‌ی زاویه پیدا کردن با نظام را دارند. آن‌ها جوان‌اند و از جوانان، جوانی خیزد. جوانان امروز جامعه در رخوت فرهنگی اجتماع مترصد فرصتی هستند تا به بهانه‌ای دورهم شوند. به گرد هم آیند تا در نبود خیلی چیزها در کنار هم دلگرم شوند و حتی اگر آن فرصت پا داد، عرض‌اندامی کنند. گروهی که می‌خواهند با تجمعات مسالمت‌آمیز و غیرسیاسی به برخی سیاستمداران انتقاد کنند و بادی که در سر دارند را خالی کنند.

این گروه از جوانان که از سیاست‌بازی مسئولین و سیاست زدگی جامعه به تنگ آمده‌اند، به سمت شخصیت‌ها و الگوهایی متمایل می‌شوند که از هرگونه برچسب سیاسی و مذهبی بری باشند. این جوانان با فردی همزادپنداری می‌کنند که کار به کار کسی نداشته باشد و سرش به کار خود گرم باشد. نه به چپ بزند و نه به راست بچرخد.

از طرف دیگر رشد رسانه‌های ارتباط‌جمعی و فراگیر شدن شبکه‌های اجتماعی در بین عامه‌ی مردم بستری مهیا ساخته تا سر بزنگاه «کسانی» هدایت بخشی از افکار عمومی جامعه را به دست گیرند تا در فرصت مناسب این رود خروشان را به مقصود خود سوق دهند. فضای مجازی که برخلاف دنیای واقعی شناخت افراد از یکدیگر سطحی و بخشی است و به عبارتی هر یک از اعضا، چهره‌ای فانتزی از خود به نمایش می‌گذارد فرصتی مهیا شده تا آن «کسان» در این بین چهره‌ای روشنفکرانه با ژست انسان دوستانه و دردمند انسان از خود ترسیم کنند. «کسان» قصه‌ی ما در روزهای آرام شعر آزادگی سر می‌دهند و فلسفه‌ی «جان لاک» تدریس می‌کنند. از دغدغه‌های بشری می‌گویند تا اعتماد مخاطبان را به خود جلب ‌کنند. «کسان» این ماجرا با کسب اعتماد جوانانِ‌ تشنه، نبض آنان را در فضای مجازی به دست گرفته و به آن‌هاراه و رسم انسانیت می‌آموزند!. اما  آن روز که اتفاقاتی (چون مرگ یک هنرمند، کشته شدن جوانی، خشک شدن رودی، یا اتفاقاتی ازاین‌دست) جامعه را به تأمل وا داشت آن «کسان» ردا عوض کرده و بر کرسی قضا می‌نشیند. با احکام خود دختران و پسران ساده‌دل را به کارهای عجیب و غیرمعمول وا می‌دارند. مثلاً در مجلس ختم شاعری سوت می‌زند و کف می‌زنند. در مجلس عزا ساز و دهل به دست می‌گیرند و تار می‌نوازند. آیین‌ها و جلسات غیرسیاسی را به میتینگ‌های پرشور و حرارت حزبی تبدیل می‌کنند...

پر کشیدن مرتضی پاشایی نیز یکی ازاین‌دست موقعیت‌های بود که آن «کسان» قصد داشتند گردوخاکی راه بیاندازند که البته با هوشیاری خانواده‌ی مرحوم پاشایی و عملکرد خوب صدواسیما ناکام ماندند. اما دور نیست اتفاقی که دوباره جمعیت خاکستری را به میدان بکشاند و در آبی که توسط «کسان» گل‌آلود می‌شود، ماهی گیران در کمین نشسته را به جنجال‌آفرینی ترغیب کند.

مسئولان و مدیران از منِ کمترین بشنوند. جوانان را دریابید قبل از آنکه دیگر خیلی دیر شده باشد!.