من با تو نگویم که تو پروانهی من باش
چون شمع بیا روشنی خانهی من باش
درکلبه ی من رونق اگرنیست صفاهست
تو رونق این کلبه و کاشانهی من باش
من یاد تو را سجده کنم ای صنم اکنون
برخیزو بیا خود بت بتخانهی من باش
دانی که شدم خانه خراب تو حبیبا
اکنون دیگر آبادی ویرانهی من باش
لطفی کن ودرخلوت محزون من ای دوست
آرام و قرار دل دیوانهی من باش
چون مست شوم بلبل من ساز هماهنگ
با زیر و بم نالهی مستانهی من باش
من شانه زنم زلف تو را و تو بدان زلف
آرایش آغوش من و شانهی من باش
ای دوست چه خوب است که روزی تو بگویی
"امید" بیا با من و پروانهی من باش