پیمانه ام ز رعشه‌ی پیری به خاک ریخت بعد از هزار دور، که نوبت به ما رسید

۱۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

شهید گمنام




موی کَنان، مویه کُنان : چنگ و نای، چنگ و نای، چنگ و نای
جامه دران، بویه کنان : های و های، های و های، های و های

این گل پرپر که چمن ندارد
کوه و کمر، دشت و دمن ندارد
این سرو قد که نسترن ندارد
سوسن باغ و یاسمن ندارد
این تن گل که پیرهن ندارد
جان من است و جان به تن ندارد
سرو شهید من کفن ندارد

دل پی او پویه کنان: وای و وای، وای و وای، وای و وای
موی کنان، مویه کنان: چنگ و نای، چنگ و نای، چنگ و نای

علی معلم




۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پارسا

شهدا را یاد کنیم ولو با یک صلوات!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پارسا

فاطمه، غزل خدا

شنیده می‌شود از آسمان صدایی که ...

کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ...

نبوده هیچ‌کسی جز خدا، خدایی که ...

نوشت نام تو را، نام آشنایی که ...

پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد

و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد

نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد

نوشت فاطمه، هفت آسمان مزین شد

نوشت فاطمه، تکلیف نور روشن شد

دلیل خلق زمین و زمان معین شد

نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است

غزل، قصیده نابی که در ازل گفته است

نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد

ز درک خاک مقام فراتری دارد

خوشا به حال پیمبر! چه مادری دارد!

درون خانه، بهشت معطری دارد

پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت

برای وصف تو از عرش واژه بر می‌داشت

چراکه روی زمین واژه وزینی نیست

و شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیست

و جای صحبت این شاعر زمینی نیست

و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست

خدا فراتر از این واژه‌ها کشیده تو را

گمان کنم که تو را، اصلاً آفریده تو را

که گرد چادر تو آسمان طواف کند

و زیر سایه آن کعبه اعتکاف کند

...

درون خانه تو نان فقر آجر بود

شبیه شعب ابی‌طالب از خدا پر بود

بهشت عالم بالا برایت آماده است

حصیر خانه مولا به پایت افتاده است

به حکم عرش بنا شد در آسمان علی

علی از آن تو باشد تو هم از آن علی

چه عاشقانه همه عمر مهربان علی!

به نان خشک علی ساختی، به نان علی

از آسمان نگاهت ستاره می‌خواهم

اگر اجازه دهی با اشاره می‌خواهم

به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم

کنار شعر دو رکعت نشسته بنویسم

شکسته آمده‌ام تا شکسته بنویسم

و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم

به شعر از نفس افتاده جان تازه بده

و مادری کن و این بار هم اجازه بده

به افتخار بگوییم از تبار توایم

هنوز هم که هنوز است بی‌قرار توایم

اگرچه ما همه در حسرت مزار توایم

کنار حضرت معصومه در کنار توایم

فضای سینه پر از عشق بی‌کرانه توست

«کرم نما و فرود آ که خانه، خانه توست»

سید حمیدرضا برقعی

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پارسا

این سینه خانه‌ی تو و این دل سرای تو

ای مادر عزیز که جانم فدای تو

قربان مهربانی و لطف و صفای تو

هرگز نشد محبت یاران و دوستان

همپایه‌ی محبت و مهر و وفای تو

مهرت بُرون نمی‌رود از سینه‌ام که هست

این سینه خانه‌ی تو و این دل سرای تو

آن گوهرِ یگانه‌ی دریای خلقتی

کاندر جهان کسی نشناسد بهای تو

مدحِ تو واجب است، ولی کیست آن کسی

کایَد بُرون زِ عهده‌ی مدح و ثنای تو

هر بهره‌ای که برده‌ام از حُسن تربیت

باشد زِ فیض کوشش بی منتهای تو

ای مادر ِ عزیز که جان داده‌ای مرا

سهل است اگر که جان دهم اکنون برای تو

گر جان خویش هم زِ برایت فدا کنم

کاری بزرگ نیست که باشد سزای تو

تنها همان تویی که چو برخیزی از میان

هرگز کسی دگر ننشیند به جای تو

خشنودی تو مایه‌ی خوشبختی من است

زیرا بُوَد رضای خدا در رضای تو

گر بود اختیار جهانی به دست من

می ریختم تمامِ جهان را به پای تو

ابوالقاسم حالت


 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مهدی پارسا

بیهوده نیست که بهشت زیر پای مادر است

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مهدی پارسا

مونس و غمگسار


شاد کن جان من، که غمگین است 
رحم کن بر دلم، که مسکین است 
روز اول که دیدمش گفتم
آنکه روزم سیه کند این است 
روی بنمای، تا نظاره کنم 
کارزوی من از جهان این است 
دل بیچاره را به وصل دمی 
شادمان کن، که بی‌تو غمگین است 
بی‌رخت دین من همه کفر است 
با رخت کفر من همه دین است 
... 
دل به تو دادم و ندانستم 
که تو را کبر و ناز چندین است 
بنوازی و پس بیزاری  آخر،
ای دوست این چه آیین است؟ 
...

فخرالدین عراقی

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پارسا

یک دامن مهربانی، یه مشت ارزانی.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پارسا

اگر برف نیست، خیالی نیست. من سر ذوقم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پارسا

یک کف دست شوق

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پارسا

جامه دران

مطرب به نوای ره ما بی خبران زن

تا جامه درانیم ره جامه دران زن

آورد خمی ساقی و پیمانه بر آن زد

تو نیز بجو ساز خود و زخمه بر آن زن

زان زخمه که بی حوصله از شحنه هراسد

خنجر کن و زخمش به دل بی جگران زن

آن نغمه بر آور که فتد مرغ هوایی

زان رشته گره بر پر بیهوده پران زن

بانگی که کلاه از سر عیوق در افتد

بر طنطنه کوکبه تاجوران زن

این میکده وقف است و سبیل است شرابش

بر جمله صلایی ز کران تا به کران زن

بگذار که ما بی خود و مدهوش بیفتیم

این نعمه مستانه به گوش دگران زن

ما گوشه نشینان خرابات الستیم

تا بوی میی هست در این میکده مستیم

وحشی بافقی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پارسا