پیمانه ام ز رعشه‌ی پیری به خاک ریخت بعد از هزار دور، که نوبت به ما رسید

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

شکار لحظه‌ها!

شب، ترافیک، باران و کمی سوز سرما. شیشه‌ی باران خورده ی ماشین، مه گرفتگی و کمی بوی نمناکی. جوی که مرا سر ذوق آورده. این جور وقت‌ها خُل بازی‌ام گُل می‌کند. با تنگ و گشاد کردن چشم‌ها و باز و بستن کردن نوبت به نوبت آن‌ها هم اکنون در حال فوکوس کشی (تنظیم وضوح تصویر در دوربین عکاسی) هستم.! هرچیزی که از جلوی چشمم می‌گذرد، در چشم بهم زدنی از آن قابی در ذهن می بندم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پارسا

جلوه‌ی دیدار


منزلگه آن یار اگر خانه‌ی من بود

فردوس برین گوشه‌ی کاشانه‌ی من بود

شاهان جهان را نشدی هیچ میسر

آن گنج مرادی  که به ویرانه‌ی من بود

هر گوشه ی چشمی که نمود آن شه خوبان

تیری به دل خسته‌ی دیوانه ی من بود

گر سوخت مرا جلوه‌ی دیدار عجب نیست

کان شمع مراد دل دیوانه ی من بود

هر ناحیه شد جلوه‌گر از حسن نگاری

از پرتو آن دلبر جانانه‌ی من بود

گر هوش مرا برد لبش روح و روان داد

کان آب حیات و می و میخانه‌ی من بود

برد آن خم ابرو ، زکنشتم  سوی محراب

در بی خبری دید که بتخانه‌ی من بود

لطف ازلی گفت که ای (فانی) محروم

آزادیت  از پند حکیمانه من بود

(سوخته) انصاری همدانی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پارسا

بزم عاشورائیان



 

امواج خروشان عشاق‌الحسین این روزها از سرچشمه‌های زلال «عشق ناب» از هر کوی و برزنی جاری شده است. پرتلاطم تا رسیدن به اقیانوس کربلا می‌خروشند و تا کشتی نجات را در آغوش نگیرند، آرام نگیرند...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پارسا