پیمانه ام ز رعشه‌ی پیری به خاک ریخت بعد از هزار دور، که نوبت به ما رسید

۶ مطلب با موضوع «جان بابا» ثبت شده است

چشم‌هایی خیره می‌پاید مرا!


کاش می‌دیدم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
می‌تابانی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پارسا

آمد بهار جان‌ها، ای شاخ تر به رقص آ!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پارسا

روسری لبنانی


روسری را طرح لبنانی ببندی یا نبندی،

                                 زلف بر صورت بیفشانی، نیفشانی قشنگی

خنده‌های زیر لب، یا آن نگاه زیر چشمی،

                                 شاید اصلا با همین حرکات پنهانی قشنگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پارسا

چشم‌هایش


... کشمیر چشم‌های سیاه تو دیدنی است

لبنان قامت تو پر از سیب چیدنی است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پارسا

تبسم







تبسم‌های شیرین تو را با بوسه خواهم چید ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پارسا

لالایی


... بخواب ای دل‌آرامم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی پارسا