
من آدم بدبینی نیستم اما سادهلوح هم نیستم!
صحنهای که در قاب این عکاس زبل مشاهده میکنید، اتفاقی است اگر...
من آدم بدبینی نیستم اما سادهلوح هم نیستم!
صحنهای که در قاب این عکاس زبل مشاهده میکنید، اتفاقی است اگر...
اگر عکس امام خمینی اتفاقی در دست آن خانم به آن شکل نگهداشته شده باشد.
اتفاقی است اگر آن خانم کاملاً تصادفی پشت عکس امام خود را قایم نکرده باشد.
اتفاقیتر است اگر کناردستی آن خانم اتفاقی عکس سید محمد خاتمی را به دست گرفته باشد، آنهم کاملاً اتفاقی درست و شکیل!
و اگر نقش اول این داستان برای آن مراسم، اتفاقی آن مانتوی سبزرنگ خود را انتخاب کرده باشد.
مجموع این اتفاقات نتیجه میدهد که آنچه از این تصویر توسط بیننده برداشت و تعبیر میشود کاملاً اتفاقی است. محصول واکنشها و فعلوانفعالات فیزیکی و شیمیایی است که بنا بر هر دلیلی این روزها میتواند بهصورت کاملاً طبیعی و نه اتفاقی در اذهان مردم رخ دهد. لذا هیچگونه رابطهی معناداری بین آنچه در تصویر ثبتشده و آنچه در اذهان متصور میشود، وجود ندارد!
اغلب دانشگاهها (بهخصوص دانشگاههای دولتی) روزهای ۱۶ آذر همواره صحنههایی نادر یا لااقل کمنظیر از خود به نمایش گذاشته است. بهنحویکه میتوان گفت ۱۶ آذر دانشگاه و دانشجو را «جو» میگیرد و سلسله اتفاقاتی در آن روز در دانشگاهها حادث میگردد که مثل آن را در روزهای دیگر نه دانشجو میبیند و نه دانشگاه.
...بگذریم. همهی شما مخاطبان جان، ۱۶ آذرها دیدهاید و درک کردهاید. به اصل مطلب برگردیم. آن عکس که مجمع اتفاقاتی را در چشم به هم زدنی در خود جای داده است، تعبیری در ذهن من و خیلیهای دیگر ایجاد کرد که مرا بر آن داشت تا چند سطری در این رابطه قلمفرسایی کنم.
خوب به خاطر دارم، در دانشگاه دوستانی داشتم که همواره نصایحی را بر حقیر گوشزد میکردند:
اول اینکه در هر شرایطی تحمل عقیدهی مخالف خود را داشته باشم.
دوم؛ وجودی آزادی بیان در جامعه و بهخصوص در دانشگاه نهتنها ضروری است بلکه بقای نظام را نیز تضمین خواهد کرد.
سوم؛ احترام به ارزشهای افراد، نشانهی بزرگمنشی است و شخصیت والای شما را به اثبات میرساند.
چهارم؛ توهین و تخریب به هر نحوی نشانهی آن است که فرد تخریبکننده، یک کوتولهی سیاسی است.
پنجم؛ (خوانندگان محترم انتظار ندارند که من آن طومار نصایح را اینجا تا آخر بازنویسی کنم!)
و خیلی نصایح دیگر.
بازهم کاملاً اتفاقی همین دوستانی که موارد بالا را مدام برای بنده تقریر میکردند، سال ۸۸ پاره شدن عکس امام خمینی، آتش زدن پرچم عزای امام حسین و خیلی حوادث دیگر که توهین به ارزشهای یک ملت به شمار می رفت را به انحای مختلف توجیه کردند و مرا به این اصل مهم سوق دادند که هر رفتاری که از سوی آن دوستان و همفکرانشان ناقض مفاد آن سیاهه باشد کاملاً اتفاقی است. اما اگر همان رفتار از غیر همفکران آنها سر بزند، کاملاً عمدی و با قصد و از پیش طراحیشده است.
ازاینروی من هم بهصورت اتفاقی در پاسخ به آن حرکت (سرو ته نگه داشتن عکس امام خمینی) اتفاقی مینویسم:
آهای سرکار خانم! که این صحنه را خلق کردید، مطمئن باشید که نتیجهی این شیرینکاری شما، اتفاقاً بهجای آنکه توهین و تخریب وجههی امام باشد، وجههی ایشان را پیش امتش عزیزتر کرد.خمینی رحمه الله علیه (غیر از معصومین علیهمالسلام) محبوبترین، پاکترین و آسمانیترین رهبری است که یک امت در جهان به خود دیده است. مردی که در توصیف او گفتهاند: مردی که ذرهای ترس از غیر خدا نداشت و لحظهای را جز برای رضای الله نگذراند. شما اگر نمیتوانید بزرگی این مرد خدا را درک کنید، بیهوده به آبوآتش نزنید. چراکه «بلند آفتاب خمینی هرگز غروب نخواهد کرد.»
شما بهجای پیروی کورکورانه و جویدن خوراک مسموم آن لیدر اصلاحطلبی که چندی پیش گفت: اصلاحطلبان از اول هم امام را قبول نداشتند، کاش کمی انصاف به خرج میدادید و به نسخههای که مدام برای دیگران میپیچید، عمل میکردید.
...
اما به نظرم تحلیل ما باید طوری باشد که کسانی که عظمت امام را هم درک نکرده باشند تحت تاثیر قرار دهد که دو راه به نظرم می رسد:
1- بوجود آوردن فضای احساسی به نحوی که حضرت امام در مقام مظلومیت قرار بگیرد و مخاطب با ایشان ابراز هم دردی کند مثلا خطاب سخن را می توان حضرت امام قرار داد و با ایشان درد و دل کرد و با لحنی کنایه آمیز مثلا از شرایط انقلابیون دیروز و پشیمانان امروز و یا شرایط جامعه و مشکلاتش سخن به میان آورد. البته باید در دام افراط نیافتاد.
2- با نقد عقلانی این حرکت از موضع عقل کل این عمل را زیر سوال برد: مثلا می توان گفت اگر حتی بپذیریم که عکس اشتباها برعکس شده و حتی بپذیریم عکاس اشتباها قاب بندی کرده پذیرفتن این مسئله که عکس اشتباها انتشار داده شده و در فضای مجازی دست به دست می چرخد بسیار دشوار است یا اینکه عوامل منتشر کننده این عکس به دنبال چه هدفی هستند و با چه انگیزه ای این اقدام را انجام داده اند؟