بهار که می شود آدمی ناخودآگاه به فکر تغییر می افتد به فکر کنار گذاشتن صفاتی که خیلی شایسته ی شخصیتش نیست میافتد، عزم جزم می کند که بهتر شود و صفات نیک را در خویش گردآورد. این حس، حس زیبایی است و صد البته لطف خداوند است  به آدمی...

خدارو شکر که خدای داریم که بهتر و مهربانانه تر از هرکس است، برای ما. خدای که بیشتر از ما به فکر دل تکانی ماست، خدای که دائم اللطف است و عجیب مهربان ( خداروشکر بابت داشتن چنین خدایی).

خدای نجات دهنده ی من از همه ی سختی ها و ناکامی ها

خدای آبرو دهنده و عزت بخش

خدای من، که هیچ کس در این عالم چون او دستگیر و قادر نیست

خدای روزهای سخت یک عاشق

خدای روزهای غمگین یک سوخته دل

خدای نوازش کننده ی گونه های من که در روزهای فراق و در تنگناهای سخت دنیا چاره ی جز نوشتن نامه برای او نداشتم

خدای روزهای بی کسی

و خدای روزهای آبرو داری

خدای روزهای شادی

خدای روزهای غرور بعد از غلبه بر ابتلا

خدای همین روزها

خدای عزیز و ناز

آن خدای که همه چیز می دهد از آنجا که ما فکرش را هم نمیکنیم

و بالاخره خدایی که خیلی خیلی مدیون اوییم و هیچ چیز جز سیاهی ، گناه و بی آبروی در معامله بااو نداریم و همان خدایی که کریمانه سیاهی ها و بی آبروی هایم را با لبخند و نوازش معاوضه می کند و آبرو و عزت میدهد بی حساب

خدایا ازت خیلی ممنونم بابت همه چی، هرچند که ناشکرم وناسپاس اما تو همیشه کریمی و رئوف