نمی دانم چه سری است در گفتن ذکر حسین  حسین  حسین ...

که بی اختیار چشم ها پر می شود از اشک

حسین حسین حسین

 آبرو می بخشد،

عزت می دهد،

شرف می دهد...

آقا ؛با چشمانی تر، با حسرت به ضریحت خیره شده ام. حسین جان من هیچ چیزم شبیه تو نیست الا رنگ اشکم، با رنگ ضریحت.

ارباب؛ خوش بحالت که به اندازه ی تمام عالم  و آدم آبرومندی.

ای آبرو بخش و ای عزت دهنده؛

حسین جان؛ ای اقیانوس عظمت، پاکی و آزادگی

قطره ای آلوده ام مرا بپذیر.

 ای ضریح حسین، ای قبله ی عشاق و سوخته دلان؛

ای ضریح عشق، شود آیا که بر من سوخته دل آغوش گشایی؟!

شود آیا روبروی تو ای با ارزش ترین شی عالم بایستم و گریان لبیک یا حسین بگویم؟

بود آیا صورت بر سینه ی تو گذارم و آرام شوم؟

سلام ارباب!

دلم می خواهد ضریحت مرا بغل کند

حسین جان احساس می کنم ضریحت برای زائران و محبان شما حکم دستانی پر مهر و التیام بخش دارد

 سلام ارباب؛

می خواهم دستانت را ببوسم،‌ می خواهم صورتم را روی دستانت بگذارم و از عمق وجودم بوسه بارانش کنم.

حسین جان!

ایمان دارم شما خاندان جود و کرم هستید، مرا در آغوش گیر

ارباب؛

بنده نوازی کن، دستی بر سرم بکش مرا آرام کن. نمی بینی قلبم چگونه می زند؟ مرحمی باش بر این دل سوخته ام

سلام ارباب!

نمی خواهی جواب سلامم  را بدهی؟!

من سوخته ی عشق توام. نمی خواهی نظری بر من کنی؟

ارباب؛

می دانم غلام و محب فراوان بهتر از من داری، اما رحمی کن، من که بهتر از تو ندارم.

می خواهی دلم را بسوزانی؟

بسوزان

اما...

اما من یک حسین بیشتر ندارم.